Search

“افتتاح دانشگاه پزشکی ارمنستان، شعبه‌ی ایران” این پیام اگرچه یک پیامک ساده تبلیغاتی به نظر می‌رسید اما سرآغازی برای تغییر سرنوشت یک دختر جوان 18 ساله بود.

ماجرا از سال 1389 شروع شد، زمانی که زهرا، دختر جوانی که با معدل بالای 19 دبیرستان آرزوی پزشک شدن را در سر می‌پروراند، با یک پیامک تبلیغاتی مبنی بر «پذیرش دانشجو در دانشگاه پزشکی ارمنستان در شعبه ایران با مصاحبه علمی» مواجه شد.

از آنجا که نام این مؤسسه پزشکی، با نام آقای «ح. خ»، از مدعیان طب سنتی گره خورده بود، پیامک تبلیغاتی، زهرا را از یکی از شهرهای شمالی کشور روانه پایتخت کرد تا به آرزوی خود یعنی تحصیل در رشته پزشکی برسد اما این دختر جوان نمی‌دانست که پا گذاشتن در این عرصه، مثل باتلاقی تمام آینده تحصیلی او را خواهد بلعید.

زهرا، ماجرا را اینطور برای تسنیم روایت می‌کند: «در سال 1389، مثل خیلی‌های دیگر، در حال درس خواندن بودم تا نتیجه‌ کنکورم بیاید. علاقه‌ زیادی به رشته‌ پزشکی داشتم و معدلم هم بالا بود. با توجه به شرایط آن زمان، می‌توانستم با شرط معدل در دانشگاه‌های آزاد یا پردیس تحصیل کنم اما در همان دوران، از طریق سایت‌ها و پیامک‌های تبلیغاتی با اطلاعیه‌ای مواجه شدم که نوشته بود: “افتتاح دانشگاه پزشکی ارمنستان، شعبه‌ی ایران” در آگهی آمده بود که این دانشگاه تازه تأسیس شده و از طریق مصاحبه‌ علمی، دانشجو می‌پذیرد.

تماس گرفتم و ثبت‌نام اولیه به‌صورت تلفنی انجام شد. بعداً با من تماس گرفتند و برای مصاحبه وقت گذاشتند. محل دانشگاه در صادقیه بود. من با پدرم به آنجا مراجعه کردم. آن موقع 18 سالم بود و با شور و انگیزه‌ی شروع یک مسیر جدید وارد شدم.

مؤسس دانشگاه، آقای “ح .خ” بود که توانسته بود دانشجویان زیادی را جذب این مؤسسه کند و من نیز از آنجا که در خانواده‌ای مذهبی متولد شده بودم و او را چندین بار در شبکه‌های صداوسیما و برنامه‌های مرتبط با طب اسلامی و شبکه قرآن دیده بودم، به او اعتماد کامل پیدا کرده بودم.

روز مصاحبه فرا رسید و این مصاحبه در حضور خود این آقا برگزار شد. او در مصاحبه گفت این دانشگاه، شعبه‌ی ایرانی دانشگاه پزشکی ارمنستان است و با مجوز وزارت بهداشت فعالیت می‌کند. از نظر ظاهری نیز همه چیز منطقی و ظاهراً عادی به نظر می‌رسید؛ دانشگاه بخش‌های مختلف مثل معاونت درمان و آموزش و … داشت و بنابراین به طور معمول در حال فعالیت بود. پدرم می‌گفت اگر قرار است از شهرمان خارج شوی، حداقل جایی درس بخوان که مطمئن باشد و همین شد که من وارد این دانشگاه شدم. در روز مصاحبه، مدارک من را دیدند و سپس گفتند برای مصاحبه باید 1070 دلار پرداخت کنم. این مبلغ را همان زمان به حساب دختر «ح. خ» واریز کردیم. بعد از مصاحبه و پذیرش در سال 1389 و با پرداخت این میزان شهریه دلاری، وارد دانشگاه شدم. برای تأمین هزینه‌های تحصیل هم، پدرم ملکی در تهران داشت که آن را فروخت تا هزینه‌ی تحصیل من تأمین شود. من تحصیلم را شروع کردم و در سال 2012 میلادی کارت دانشجویی با زبان ارمنی هم برایم صادر شد.

من پنج سال در دانشگاه مذکور درس خواندم و حتی تعدادی از واحدها را در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی گذراندم. دروس عملی مثل تشریح، بافت‌شناسی و … را در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی گذراندم.

بعد از پایان تحصیل و گذشت پنج سال، دایی من که در یکی از کشورهای خارجی زندگی می‌کند به من گفت مدرکت را بگیر و برای مهاجرت اقدام کن تا تخصص بخوانی. من تصمیم گرفتم از مدارکم برای ادامه‌ی تحصیل در مقطع تخصصی استفاده کنم. در سال 1394 از دانشگاه خواستم به من ریزنمرات و مدارک لازم را ارائه بدهند. برگه‌ای به من دادند که در آن نوشته شده بود: “گواهی می‌شود ایشان دانشجوی رشته‌ی پزشکی عمومی دانشکده علمی ـ تحقیقاتی طب سنتی و مکمل ارمنستان (شعبه ایران) بوده و این واحدها را گذرانده است.”

من این مدارک را باید ترجمه می‌کردم و برای تأیید به دارالترجمه می‌بردم. چون عنوان شده بود دانشگاه مربوط به ارمنستان است، باید مهر سفارت ارمنستان را هم می‌گرفتم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *